کتاب نیمه ی پنهان ماه ۱۵:رضوان خواه به روایت همسر شهید حسن موقع خواستگاری حرفهایی میزد که برایم دلنشین بود. باهاشان غریبگی نمیکردم. شاید خودم هم اگر جای آن بودم، همین جور صحبت میکردم. زندگیای که حسن میخواست بسازد، اگرچه سختیهای خودش را داشت، امه من انگار روی یک موج سوار شده بودم که هدایتش دست حسن بود و من اختیاری نداشتم. با حرفهایش من هم جرأت پیدا میکردم. تأییدش میکردم و دنبالش کشیده میشدم. کتاب “رضوانخواه به روایت همسر شهید” سرشار از امواج گاه ساده و گاه پیچیدهی زندگی است؛ اما با روایتی سادهتر. اما در این روایت آنچه مهم است، همراهی و همدلی دو موجسوار آن است.