دزد سایهها یازدهمین رمان مارک لوی،نویسندهی هم روزگار فرانسوی است.شخصیت اصلی این داستان پسر بچهای است که از شب و سایههایی که روی دیوار و پردهی اتاقش نقش می بندد می ترسد.در مدرسهی جدیدش با دردسرهای بسیاری روبرو می شود، غروب یک روز پاییزی درمی یابد که پدرش برای همیشه او و مادرش را ترک می کند.
بر تمامی این مشکلها گرفتاری دیگری افزوده می شود:
سایهای به او می گوید که می تواند سایهی دیگران را بدزدد و با آنها سخن بگوید! هر سایه رازی را برای او فاش می کند و او بر خلاف میل خود به رویاها،آرزوها،غم ها و امیدهای اطرافیانش پی می برد.
با این توانایی عجیب چه باید کرد؟آیا می توان دربارهی آن با کسی سخن گفت؟
خیلی زود درمییابد که می توان از این قدرت بهره گرفت و به انسانهای دور بر خود یاری رساند تا راه خوشبختی را بیابند. او به همگان میآموزد که به جای آنکه زندگیشان را صرف رویاپردازی کنند رویاهایشان را به واقعیت تبدیل سازند اما آیا چنین کسی خود میتواند راه خوشبختی را پیدا کند؟ آیا می داند که خوشبختی کجا و چه موقع انتظارش را می کشد؟