جهان روایتها منقطع از جهان انسانی نیست. روایتها و انسانها در رابطهای دیالکتیکی با یکدیگر معنا را میسازند و ساختارهای معنایی و روایی را تعین میبخشند. از وجهی باید گفت که ساختارهای روایتی نه از قبل موجود بودهاند و نه از منظری دیگر، صرفاً ساخته انسان هستند. بااینحال، آنها اتفاقی نیستند و در ساختارهایی از معنا مرتباً در حال تجربه و تغییر بوده و به زندگی انسانها معنا میبخشند. بنابراین قابلیت شناخت دارند، هرچند که <زمان> بر آنها عارض است و فهمِ زمانمند روایتها کار علمی را دچار مشکل میکند. زیرا انباشت تجارب زیسته هر لحظه امکان گونهای از فهم را ممکن میسازد که زمانمند است. اما این توضیح هرگز بدین معنا نیست که انسان قدرت مداخله در ساختار روایتها را ندارد، بلکه گروهی از انسانها میتوانند از هنر داستانپردازی و روایتگری بهره برند و جلوه روایت خود را فزونی دهند و در برابر دیگر روایتها توفیق بیشتری داشته باشند.
-قسمتی از متن کتاب-