پس از مبارزات مجلس، دهخدا همراه چند نفر دیگری که تقی زاده در شرح حال دهخدا تعداد آن ها را ده دوازده نفر گفته است روز شنبه نوزدهم جمادی الآخر۱۳۲۶، یعنی حدود یک ماه از تهران به سوی انزلی حرکت داده شد. او در این وضع و حال، هیچ نوع امیدی و هیچ گونه پشتیبانی نداشت. هیچ مایه از روشنی در پیش دیدگان او نبود. آنچه او را سخت آزار می داد غم مادر، خواهر و برادر کوچکش بود که در تکفل او بودند و در تهران آشوب یافته غریب و بی سرپرست می ماندند. در چنین حالی دو نامه می نویسد: یکی به دوست خود سیدنصرالله از سادات اخوی که بعدها به تقوی مشهور شد و در دوره اول وكیل مجلس و نایب رئیس بود و دهخدا در صور اسرافیل شیوه او را در شعر تمجید کرده، و او را از پیشروان تجدد در ادبیات خوانده بود. این است آن نامه سوزناک که حکم وصیت دارد؛ برای کسی که نمی دانست به کجا برده می شود و چه بر سر او خواهد آمد.