این نمایشنامه، چهار شخصیت اصلی و یک فرعی دارد، آمیزه ایست از ویژگی های اخلاقی همه ی آدم ها در این روزگار، گرفتار در چنبره ی زندگی ماشینی، زیاده خواه و...
از چهار شخصیت اصلی، سه نفرشان یعنی مادر و دختر و پسر، جزو خطاکارها هستند، پسر در نوجوانی مادر و خواهر کوچکش را ترک می کند و طی بیست سال جدابودن از آنها و با اطلاع از این که وضع مالی خوبی ندارند، نه خبری از خودش به آن ها می دهد و نه کمک مالی می کند. خوی ددمنشی در مادر از همه قوی تر است، دختر دست کم این بهانه را دارد که می خواهد از این سرزمین غم زده و افسرده کننده بگریزد و به ساحل دریا و آغوش آفتاب پناه ببرد، اما مادر که بدون هیچ انگیزه ای، بی رحمانه دست به جنایت می زند و این خوی ددمنشانه حتا باعث می شود پسرش را به جا نیاورد، حال آن که غریزه ی مادری که آن همه در زن قوی است، چنین فرضیه ای را رد می کند. پسر به حساب خودش می خواهد مادر و خواهرش را حیرت زده کند و با ثروتی که به دست آورده....