کتاب دیدبانی بگمار نوشته ایست از هارپر لی، برنده جایزه ادبی پولیتزر، به ترجمه شهاب حاجیزاده و چاپ انتشارات ذهنآویز، کتابی با بیش از دو میلیون نسخه فروش در سراسر دنیا، روایتی که گاه به گذشته پل میزند و با عشق، وطن، جنگ، مذهب و … در آمیخته است.
دیدبانی بگمار داستانی است پیرامون زندگی دختر جوانی به نام جین لوئیز که سوار بر قطار به سوی شهرشان یعنی میکوم در حال حرکت است، جایی که پدرش و هنری انتظارش را میکشند. هنری مردی سی ساله است که جین را با وجود رفتارهای مردانهاش دوست دارد، کسی که تعدادی از دندانهایش را در جنگ با آلمانها از دست داده است و به عقیده اهالی شهر بهترین مرد جوان آن منطقه است، اما با این وجود جین نسبت به او مردد است.
بخشی از کتاب:
فقط این را میدانست که دلش به حال هم سن و سالهای خودش میسوخت که با پدر و مادرشان بر سر نداشتههایشان و آنچه از داشتنش محرومشان کرده بودند، جر و بحث میکردند. دلش به حال زنان میان سالی که پس از تحلیل بسیار پی میبردند که عامل تشویششان کسی جز خودشان نیست، میسوخت. دلش به حال افرادی میسوخت که پدرشان را «پیرمرد» صدا میزدند تا نشان دهند پدرشان موجودی منفعل، بدنام و الکلی ست که یه جایی در مسیر زندگی، آنها را به شدت و به طور نابخشودنی نا امید کرده است. عمیقا برای این افراد افسوس میخورد و از دنیای آرام و دنج خود، خوشنود و راضی بود.