روزی روزگاری پیرمردی با همسرش توی یک روستای کوچیک زندگی میکرد.
بچهها و نوههاشون از اونها دور بودن و در جای دیگهای زندگی میکردن، اما بعضی اوقات توی روزهای تعطیل پیششون میومدن و بهشون سر میزدن.
نوههای عزیزشون برای تعطیلات آخر هفته به خونشون میاومدن و کلی بازی میکردن، برای همین دوتایی تصمیم گرفتن که به کمک هم نونِ زنجبیلی بپزن تا مهمونهاشون رو خوشحال کنن.
همهی مواد اولیه روی میز آماده بود.
آشپزهای مهربون، اول آرد و تخممرغ و بقیهی چیزها رو با هم خوب مخلوط کردن و خمیر بدست اومده رو روی میز پهن کردن.
حالا نوبت شکل دادن به نونها بود، پس با دقت و خیلی آروم سعی کردن خمیر رو توی قالب بریزن تا به شکل مرد زنجبیلی دربیاد.
مادربزرگ ماریا اونها رو توی سینیِ مخصوص گذاشت و آقای جانسون هم با دقت نونها رو توی سینی فِر چید.