گزارههای روبهرو را در نظر آورید: «آمریکا شیطان بزرگ است»، «شهرام بیچشم و رو است»، «کشتی سینه دریا را میشکافد»، «چشم روزگار گریست»، «مطبوعات ریههای جامعهاند»، «ابرکرسیهای نظریهپردازی افتتاح شد»، «علم بیوطن است»، «تحریمها را دور میزنیم»، «زنان نیمی از ارتش شیطاناند»، «مهدویت موتور محرکه کنونی مسلمین است» و.... این گزارهها و هزاران گزاره استعاری دیگر را میتوان شاهد مثال آورد که در خلال سخنان این و آن در روز میشنویم. این گزارهها بحقیقت زندگی ما را تشکیل میدهند و گویی چارهای جز به کار بردن آنها نداریم؛ به این معنا که اگر آنها را از زبان خود بگیریم، چیزی کم داریم. گزارههای فوق حاوی امری هستند که میتوان آن را شگفتآورترین خصوصیت زبان به حساب آورد: استعاره. بهحقیقت، این نحوه از بیان را باید نوعی رشد و گسترش زبان به حساب آورد. استعاره صرفا نوعی ترفند زبانی نیست، بلکه از ضروریات زبان است. کلیترین مفهومی که عموما از استعاره در مییابند این است که کلمهای را برای توصیف امر دیگر به سبب شباهت میان آنها به کار بریم. به همین جهت در استعاره همیشه دو وجه موجود است: چیزی که باید توضیح داده شود (مستعار له) و چیزی که برای توضیح موضوع به کار گرفته میشود (مستعار منه). در استعاره همواره مستعار منه شناختهای وجود دارد که بر مستعار له کمتر شناخته شده دلالت میکند.