در زمانهای قدیم، توی جنگلی که هنوز انسانها واردش نشدهبودن، حیوانات زیادی با آرامش و خوشحالی در کنار هم زندگی میکردن.
هر روز صبح، گوزن قهوهای خونهاش رو ترک میکرد، از پنجمین درخت کاج رد میشد، مستقیم به طرف درختهای بید میرفت و بعد از اینکه رودخونه رو پشت سر میگذاشت به ساکتترین نقطهی جنگل میرسید، جایی که صدای هیچ حیوونی شنیده نمیشد.
در فصل زمستون، مشغول چیدن پرتقال، گلابی و سیب بود و توی بهار توتفرنگی، گیلاس و زردآلو جمع میکرد.
با گذشت زمان و گرم شدن هوا، به زیر درختهای زغالاختهی آبی، انجیر، تمشک و آلو که توی فصل تابستون م یوه میدادن میرفت و سبدش رو پر میکرد.