شاید اگر میتوانستیم بفهمیم حیوانها چطور در مورد جهان فکر میکنند دنیای بهتری داشتیم.
شاعران و فیلسوفان همیشه نسبت به نگاه حیوانات به انسان کنجکاو بودهاند. در داستان سلیمان نبی میفهمیم درک مورچه از وی چیزی خیلی دور از چیزی که خود پیامبر فکر میکرده است؛
" به وادی مورچگان رسیدند؛ مورچهای به مورچگان گفت ای مورچگان بروید به خانه، مبادا سلیمان و لشگرش پایمال کنند ما را که ایشان نمیفهمند. سلیمان این را شنید، خندهاش گرفت..."
قرآن، سوره بیست و هفت، آیات هجده و نوزده
شاید اگر تمرین کنیم از نگاه حیوانات ببینیم و بشنویم و تخیل کنیم، نگاه سلطهآمیزمان تغییر کند و ما را به دنیایی بهتر برساند.
آیا حیوانات عشق را نمیفهمند؟ ارزش کمتری نسبت به ما دارند؟ تمام فعالیتهای آنها بر اساس غریزه است؟ انسان موجود کاملتر و با ارزشتری است؟ از چه نظر؟
امیدواریم داستانهای این مجموعه سهمی در تغییر زاویه دید مخاطبانش داشته باشد.