در رؤیا، ابنعربی را دیدم که میگفت:«آدمی به خدا نزدیکتر از آن است که گمان میبرد. خویشتن را با خدای خویش بشناس؛ و خدای خویش را هم با خویشتنِ خویش.با چشمِ بصیرِ خدا بنگر، و با گوشِ او بشنو، تا بتوانی با زبانش سخن بگویی.خود را پنهان مکن، و در تجلّی اسماء، خویشتن را آشکار ساز؛ تا خدا نیز برای تو آشکار شود!».
انسان، جامعترین کتابِ مدوّن هستی است، و نوشتههای او شامل اعتقادات و آراء و آئینهای بشری است که از راه الهام و وحی و رؤیاهای صادقه(راست و راستین) تکوین یافته؛ بقیه موجودات هستی هم حواشی کتاباند.
هدف اولی و غایت نهایی بشر، شناخت حقیقت خداوندی است. گاندی میگوید: «حقیقت، خداست و خدا وجود دارد؛ از آن جهت که حقیقت وجود دارد».
هر کسی راهی دارد و صراطِ همه در خویش نهان است. هر که راهش را بیرون از خود بجوید و از خویشتن غافل شود، کجراهه رفته است. حلاّج گوید: «راههای رسیدن به خدا به تعداد نفوس خلایق است».
اگر آدمی به مذهب(راه) نیاز دارد، برای این است که به چند سؤالش پاسخ گویند: از کجا آمدهایم؟ برای چه آمدهایم و برای آنچه که آمدهایم چگونه عمل نماییم تا بدانیم به کجا خواهیم رفت؟
انسان حقیقتاً موجودی است خدا جوی، و این احساسی است که از عمق وجودی وی میجوشد. هر کس این دغدغه را در اندرون خویش احساس کند، این حقّ مسلّمِ اوست که مذهب و راه خویش را آگاهانه انتخاب نماید.
درکِ وجودِ باطنی، شناختی فراگیر و شامل همه ابعاد انسانی است، و این شناخت به اسماء بستگی دارد، زیرا که همه اسامی پدیدههای ظاهری هستیاند. صفات اسمیاند که ذات و نهاد آن در سرشت آدمی است.