او مردی نیرومند و خوش سیما بود، ظاهری جذاب و گیرنده داشت، نادان و احمق هم نبود، یکی از آن مردمانی به شمار میرفت که همیشه و در هر کار بخت و اقبال یار و یاور ایشان است. اما نه از این جهت که ایشان بااستعداد و پشتکاردار و زحمت کشند، بلکه بیشتر از این سبب که چون صاحب قدرت عظیم هستند، در وصول به هدفهای خویش نمیدانند ـ حتی نمیتوانند ـ در اطراف انتخاب وسایل کار خود بیندیشند و تعمق و تفکر کنند. ایشان به جز آرزو و اراده خویش قانونی نمیشناسند، گاهی با ترس و بیم از وجدان خود سخن میگویند و زمانی در نبرد با وجدان، صادقانه رنج میبرند. اما وجدان تنها برای ناتوانان و ضعفاء شکستناپذیر و مغلوب ناشدنی است. اقویا و نیرومندان به سرعت و سهولت بر آن استیلا یافته، آن را در طریق وصول به هدف خویش به خدمت میگمارند. شاید چند شب بیخوابی در پیشگاه وجدان فدا کنند و چنانچه اتفاقاً وجدان بر روحشان مستولی گردد بیشک روحشان زیر سلطه و قدرت وجدان هرگز در هم نخواهد شکست، بلکه به زندگی خود با همان قدرت و شوکت سابق ادامه خواهند داد.
-از متن کتاب-