یلی سنت جیمز تمام کودکیاش درحال سفر بوده است. او به چندین زبان مسلط است و به عنوان جاسوس متفقین در خانه یک افسر عالیرتبه نازی به عنوان پرستار کار میکند. داستان از جایی شروع میشود که لیلی لو رفته است. واسطه او برای انتقال اخبار به متفقین بر سر قرار نمیآید و او در خانهای که فکر میکرده امن است منتظر میماند اما ناگهان ماموران اساس به خانه میریزند. او در ایوان پنهان شده است و لنز جلوی ایوان است. معموران نازی درحالی که اسلح به طرف لنز گرفتهاند به او میگویند که حلقه ارتباطیاش لو رفته و بهتر است تسلیم شود، ماموران هنوز لیلی را ندیدهاند او در سایه پنهان است و میداند لنز ممکن از زیر شکنجههای سخت همه چیز را لو بدهد. اما دقیقا در همین زمان لنز با یک حرکت شدید کاری میکندافشران اساس به او شلیک کنند و با خودکشی لنز لیلی فرصت پیدا میکند فرار کند. لیلی یک نگاتیو دارد که سند بسیار مهمی برای نیروهای متفقین است و او باید خودش را به فرانسه برساند. سفر سخت لیلی شروع میشود.