«کیت تامپسون» با استفاده از اسطورهها و افسانههای ایرلندی، جهانی باورپذیر و پر رمز و راز ساخته است. دیوار بین دو دنیا نشتی زمان پیداکرده و مردم دنیای ابدی درگیر زمان شدهاند و مفاهیمشان بههمریخته است؛ بردهی زمان شدن و با طمع زندگی کردن. طبیعتی که در حال درگیر شدن با صنعت است و همین به مرگ محکومش کرده و حالا دنیای ما به ازایش در حال نابودی است. در روند داستان، جیجی به باورهایی میرسد، چه در وجود خودش و چه در دو دنیایی که به آنها تعلق دارد و ندارد. حالا او باید تغییر ایجاد کند، جلوی این نفوذ را بگیرد و موفق میشود و همین باعث میشود مردم کابوسها را فراموش کنند و حالا برای زندگی کردن وقت دارند. نویسندهی داستان بهخوبی توانسته از پس تلفیق سنت و مدرنیته و درگیریهای ذهنی آدمها و باورهایشان بربیاد. مهمترین نکات داستان همین باورها و تسلط نویسنده بر ادبیات بومی و اسطورههای سرزمینش است. او با بهرهگیری از ربالنوعها و سایر موجودات و قلمرو اسرارآمیز آنها بهانهای برای روایت داستانش پیدا کرده است. علاقهی نویسنده به این موارد و آشنایی او با موسیقی سبب خلق اثری شده که مخاطب آشنا به موسیقی با اجرای نتهای انتهای داستان لذت بیشتری میبرد. این هنر ناشی از خلاقیت و نبوغ نویسنده برای همراه کردن مخاطب است.