روزی روزگاری در گوشهای از جنگل تاریک و دور دست، هفت کوتوله در کنار هم زندگی میکردن.
اونها توی معدن کار میکردن و زمان کمتری رو توی خونه میگذروندن.
صبحها، بعد از طلوع خورشید، برای کار از کلبهی کوچولوشون بیرون میرفتن و شب برای استراحت و خواب، به خونه برمیگشتن.
برای همین کمتر برای تمییز کاری یا غذا درست کردن وقت داشتن.
یک روز وقتی از معدن به خونه برگشتن، دیدن که در از قبل باز بود و به نظر میرسید که یک نفر برای دزدی وارد خونشون شده.