یکی از اولین گلولهها از پنجرۀ باز دستشویی وارد میشود؛ بالای جایی که لوکا ایستاده است. لحظات اول به فکرش هم نمیرسد که گلولهای از بالای سرش رد شده و فقط شانس با او یار بوده که گلوله بین دو ابرویش ننشسته است. به سختی متوجه صدای خفیف عبور گلوله میشود که از بالای سرش رد شده و به دیوار کاشیکاری شدۀ دستشویی میخورد، اما سیل گلولههای بعدی، سروصدای بلند، ترسناک و مهیب از خود به جای میگذارد و تقتقتق پیاپی تفنگها را به دنبال دارد.