در «پدرو پارامو» شما به یک سرگیجهی سوررئال دچار خواهید شد، فرار از گذشته و آینده و از بین بردن مرز زندگی و مرگ. این کتاب یک رمان کلاسیک مدرن است. در آن ارواح بر روی زمین قدم میزنند و اجساد در قبرهایشان با هم صحبت میکنند. افتتاح این اثرِ مختصر اما پیچیده، بسیار فریبنده است: «خوان پرسیادو» به مادر در حال مرگش قول میدهد تا به دیدار زادگاهش برود و در جستوی پدرش، پدرو پارامو بپردازد. سخنان مادرش او را به سوی "نمای زیبای یک دشت سبز" سوق میدهد، اما در عوض او یک شهر ارواح را پیدا میکند و متوجه میشود که پدرو پارامو در حال حاضر مرده است. داستان غم انگیز پدرو پارامو و شهری که هر گوشهای از آن روح پوسیدهی او را در خود منعکس میکند. «خوآن رولفو» در مکزیک و در دوران جنگهای کاتولیکی متولد شد. در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و مدتی پیش مادربزرگش و بعد از آن در پروشگاه زندگی کرد. علاقهی او به کتاب در سن هشت سالگی به صورت تصادفی بروز کرد. در آن زمان به دلیل وضعیت ناخوشایند کلیسا که منجر به شورشهای کاتولیکی شده بود، کشیشِ منطقه تمام کتابخانه خود را نزد مادربزرگ رولفو به امانت گذاشت و او تمام کتابهای آن کتابخانه را مطالعه کرد. از سال ۱۹۴۰ شروع به نوشتن کرد و اولین رمانش را از بین برد. آثار او آنچه را که «رمان انقلاب مکزیک» میگویند را جمعبندی کرده است. اگرچه آثار او از لحاظ کمی مختصر است، هرگز کسی نسبت به کیفیت آنها تردیدی نداشته است.