
کلبه هور
منتخب داستانهای اولین جشنواره داستان کوتاه جنوب
نسخه الکترونیک کلبه هور به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کلبه هور
علیشو مثانهی دل و جیگرداری داشت. به این سهویها نم پس نمیداد. حبسی بود و قایم. ریل و روالِ زندگیاش را انداخته بود روی تهور و جرئت. تنها باکش سیاهی به آب زدن بود که ریشه دوانده بود توی نَقل و ذِکرِ ننه تحسینه. حرفهاش گَزک داده بود دستش و دلگرانی و هراش انداخته بود به دلش. نمیدانست کی دَرز داده دَمِ سوراخ گوشِ خسرو گاومیش که علیشو از تاریکی و آب خوف دارد و قیرِ سیاهِ دریا که قوزکش را ببوسد از پروا نَم پس میاندازد و فلان و بهمان. فقط همین حسو قصهی ترس علیشو را میدانست که ساقهای لندوکش از پاچهی شلوارش زده بود بیرون و پَسِ قوزکِ چَپل چرکوش، کفشهای شِبروی خاکگرفتهاش ولو بود روی رملهای داغِ کنارِ جاده. پاهاش گُنده بود و لاغر و همین کفشهای درازش، درشتتر هم نشانشان میداد، راه رفتنش علیشو را یاد راه رفتن حصانه میانداخت. جِنگِ گرما بود، چهارِ بعدازظهر، یکشنبه و آخرین روزِ تابستان. قرار بود فردایش کارنامهی سومِ راهنماییاش را بگیرد. خودش قرار را انداخته بود آن شب. به آقاش گفته بود سرِ بازی ایران و آمریکا قراره با بچهها جمع شوند آلونکِ نویدو و بازی را همانجا تماشا کنند. آقاش هم فحشی انداخته بود به جان هر چی فوتبال و از آن بدترش. تنها راهی بود که میشد گواهی بیرون ماندن از خانه را از آقاش بگیرد. همان یکشبی که توی شهر مانده بودند و کفشهای پاشنهدارِ زنانه را پیدا کرده بود و صدا رخنه کرده بود پَس کَلهاش برای هفت پُشت و هفت کشورش بس بود. صدایی که انداخته بودش قعرِ قعرِ دریاها، با همان سیاهیِ نمناکش... -از متن کتاب-
نظرات کاربران درباره کلبه هور