وقتی ما به آینده کشور خود میاندیشیم، میتوانیم دریابیم که اولاً آینده ما از آینده جهان و تجدد قابل تفکیک نیست ثانیا با اینکه مدرنیزاسیون وجهی از تکرار تاریخ توسعه است نمیتوان تاریخ آینده را سیر در راه طی شده دانست ثالثا آینده و تفکر به هم بستهاند و راه آینده ما نیز در آثار متفکرانمان گشوده و آشکار میشود و البته هیچ فیلسوفی اروپایی هر که باشد درباره آینده ما نمیتواند چیزی به ما بگوید مگر اینکه ما آینده نگری او را در تأملی که برای آینده خود میکنیم لحاظ کنیم. آینده با تفکر صورت میگیرد. در مقام تفکر پیداست که متفکران با هم همزبان و همسخن میشوند اما مردم در هیچ جای جهان نمیتوانند و نباید به نسخه یک فیلسو عمل کنند. هیدگر در نظر من متفکر بزرگی است و هر کس اهل فلسفه باشد به آنچه او آورده است توجه میکند. اما تفکر هیدگر نه پایان تفکر است و نه او نسخهای دارد که با آن بتوان مسائل فرهنگی و اجتماعی اقوام و ملل را حل کرد و اوضاع تاریخشان را سر و سامان داد. ما اگر اهل نظریم سخن اهل نظر را گوش میکنیم و راه خود را خود میپیمائیم و اگر اهل نظر نیستیم از نظر یک صاحب نظر چه بهرهای میتوانیم داشته باشیم.