این نمایشنامه دو صحنه دارد و ۲۴ ساعت از زندگی سه بیمار در حال مرگ را نشان میدهد که در بیمارستان بزرگی با سه کلبهی مجزا تحت نظر هستند. این سه بیمار جو، برایان و فیلیسیتی از مناطق مختلف کشور و هر کدام از طبقهی مختلف اجتماعی هستند و هر کدام در مرحلهی پذیرش یک چیز مشترکاند؛ همهی آنها در حال مرگ هستند و روزهای آخر عمرشان را سپری میکنند و خانوادههایشان بر بالینشان هستند تا درد این جدایی را کمتر کنند. این بیماران مورد مطالعه و بررسی بیمارستان، مشاوران و مصاحبهگرانی هستند که دیده نمیشوند. آنها صادقانه از درد و رنج جسمی و روانی خود برای مشاورانشان صحبت میکنند و با یک سری چالش فردی روبهرو هستند؛ مگی، همسر جو، مرگ زودهنگام همسر را نمیتواند باور کند و برای همین از رفتن به داخل کلبه امتناع میکند. برایانِ هنرمند خود را سرگرم نوشتن و نقاشی کرده است تا از حواشی مرگ به دور باشد؛ او بین همسر سابق خود بورلی و دوستش مارک گیر کرده است. فیلیسیتی، بانوی سالخوردهای در جدال با مرگ، منتظر دخترش کلر است، دختری که سالها پیش در تصادف از بین رفته ولی فیلیسیتی همچنان به بازگشت او امیدوار است و نمیتواند مرگ دردانهاش را بپذیرد؛ همین امید قوی او را زنده نگه داشته است.