کتاب، روایت ماجرای دو خواهر بسیار متفاوت است که پدر محبوب آنها بیمار میشود، پدر آنها در بستر بیماری از همسرش قول میگیرد که آنیا(مادر دخترها) داستانی را برای دخترانش حکایت کند، داستانی از قصههای پریان که او سالهای پیش، گفتن آن را آغاز کرده، ولی هرگز به پایان نرسیده بود. این بار او باید همه قصه را تا پایان حکایت کند.
قصهای که مادر آنان حکایت میکند داستان عشق پرشور و اسرارآمیز است که بیش از شصت سال پیش آغاز شد و در لنینگراد جنگزده و یخبسته و سپس آلاسکای امروزی ادامه یافت.
آنچه را اتفاق افتاده است، بپذیر، پنهانش کن و در زمین فرو ببر … همه چراغها را خاموش کن… شب فرا میرسد..