در سمت جنوب، نور چراغهای همیشهروشن یک کارخانه بر سطح آبِ روغنی دریا منعکس میشد. بیرون دیوارهای کارخانه، تعداد بیشماری لوله قرار داشت که آدم را به یاد رگهای بدن میانداختند. علاوهبراین، چراغهای ریز و بیشماری که سطح دیوارها را پوشانده بودند به یک دسته شبپره در شب میماندند و این صحنۀ غریب نیز زیبایی خاص خودش را داشت. کارخانه سایۀ خاموش خود را بر سطح سیاه دریا گسترده بود.
کمی جلوتر از کارخانه و در منطقۀ مسکونیای که حدود صد متر با آن فاصله داشت، ساختمانهای دوطبقۀ نوساز با فاصله از یکدیگر بنا شده بودند و هرکدام از آنها ورودیای داشتند که به خیابان یکطرفهای که از جنوب به شمال میرفت متصل میشد و کنار ورودی هریک، پارکینگی برای یک اتومبیل قرار داشت. خانهها معمولی و مثل خانههایی بودند که در هر منطقۀ مسکونی نوسازی به چشم میخورند، اما پشت و دو طرف آنها عاری از سایۀ خانهٔ دیگری بود و شاید چون این منطقه دسترسی مناسبی به دیگر مناطق نداشت، هنوز برای خانهها مشتری پیدا نشده و تابلوهایی که بر رویشان نوشته شده بود برای فروش، اینجاوآنجا به چشم میخوردند. خانهها در مقایسه با آپارتمانهایی که تقریباً همزمان با آنها ساخته شده و حالا لبریز از آدم بودند، منظرهای دلگیر و غمانگیز را تداعی میکردند.