کدخدا کلاه از سر برداشت. دستی به موهای مجعد و شانهزدهاش کشید و گفت: «هر آدمِ دولتی و پلیس تا چشمش به عابدین بیفته، شستش خبردار میشه که یه ککی به تنبونش داره.»
قدرت لبخند زد. کدخدا گفت: «ردخور نداره که اینُ میفهمه. حالا ببین کِیِه دارم میگم!»
قدرت زانوهایش را با کف دستش مالاند و از درد آن، دندانهایش را روی هم فشار داد و گفت: «صبح جمعه خوبیّت نداره پشت کسی صفحه بذاری. به عبارتی شاید جمعه حسابش از روزای دیگه هم دقیقتر باشه!»
او البته نمیدانست ک ه این را در کتابهایش خوانده یا اینکه از کسی شنیده، اما ادامه داد: «یادم میاد اونوقتها که پای شیخ رو از دهات نبریده بودی، ازش شنیدم که جمعه گناه کردن، دوبرابر حساب میشه.»