سفر در کل عجیب است و سفری که مقصد در رفتن است و ماندن در عین واماندن، عجیبتر. سفر نقطه صفر است، یعنی آغازی دوباره. سفر تجدید است، یعنی تفریق بدیها و تشدید خوبیهای درون، گاه بیآنکه بفهمیم. به ویژه اگر سفر زیارتی باشد این خاصیت را دو چندان میکند و پیادهروی اربعین معجونی است از تمام آنچه گفته شد. درست مثل هر سال که تعداد زائران ایرانی و غیر ایرانی بیشتر میشود، هر سال هم تفاوت میکند نگاههای دیگران و برعکس دو سال پیش که خیلیها تعجب میکردند از رفتن، دیگر عادی شده است که عدهای اربعین پای پیاده به زیارت حضرت حسین «علیهالسلام» میروند. نه در محل کار تعجب است و نه در فامیل. در هر دو گروه هم بخشی عازم هستند درست مثل ما.
به تنهایی میروم ولی میگویم: «ما»؛ چون انگاری دیگر جمعی عظیم است که میتوان گفت همه میروند و امان از این همه گفتنها و واهمه نداشتنها. درست وقتی که جمعی بزرگ میبینیم و میگوییم مردم آمدند و کاری نداریم که چه مقدار از چه میزان آمده است. اما اینجا فقط بحث علم و سنجش نیست. برخی میروند و برخی دل میبرند و دلهایی که پیاده میروند چه بیشتر از پاهایی هستند که میروند.