
کتاب اِستِرمانْت و برقدزدکها
دفتر خاطرات هیولاها (جلد ۸)
نسخه الکترونیک کتاب اِستِرمانْت و برقدزدکها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب اِستِرمانْت و برقدزدکها
"وقتی الکساندر به طبقهی نهم رسید، تقریبا یاد گرفته بود چطور باید سوار پلهبرقیهای سریعالسیر مدرسهاش شود. او وارد راهرویی شد که زمین آن را موکت کرده بودند. بعد، به یک در زردرنگ بزرگ رسید. همین که الکساندر دستگیرهی در را کشید، دستش را برق گرفت! داد زد: «آآآآآآآآآ» در همین لحظه، در کلاس باز شد. همهی بچههای توی کلاس، سرشان را از روی کتابهایشان بلند کرده بودند و او را نگاه میکردند. ریپ و نیکی از ردیف آخر برایش دست تکان دادند. البته نیکی دست تکان داد. ریپ چشمهایش را چپ کرده بود و زبانش را بیرون آورده بود. الکساندر بندهای کوله پشتیاش را از روی شانههایش برداشت و گفت «ام... دستگیرهی در برق داشت!» بعد در ماژیکش را بست و رویش را برگرداند.
نظرات کاربران درباره کتاب اِستِرمانْت و برقدزدکها