خانوادهی لارکین حالا مجبورند در کلبهای تک اتاقه با هوای دمکرده و گرم اقامت کنند. آنها به دلیل توفانی ویرانگر مجبور شدند از محل زندگیشان بیرون بیایند و حالا هم مجبور بودند شبیه به آوارهها در کلبهای زندگی کنند. جنی، دختر یازده سالهی خانوادهی لارکین مطمئن بود که این اقامت در کلبه قرار است موقتی باشد و به همین دلیل هم علاقهای نشان نمیدهد که با ساکنان کلبهی بغلی، آشنا شود. هرچند ته دلش کمی با مادرش هم موافق است که آشنایی با آدمهای جدید، میتواند برایش دردسرآفرین باشد. اما چیزی نمیگذرد که جنی با دختر خانوادهی ساکن کلبهی کناری آشنا میشود و روزی تصمیم میگیرد، گنجینهی ارزشمند خانوادهاش را به او و خواهر کوچکترش، نشان دهد...