خاطرات مهندسِ جهادگر علی مقصودلو گاهی وقتها که بازماندههای جنگجهانی، آن پیرمردهای خمیده با چهرههای تَرَکخورده، مسافران خسته از جنگ برگشته، در همین آسیای میانه را میبینم که چشمانشان بعد از هفتاد یا هشتاد سال، از اوج قدرشناسی و تجلیلِ مردمانشان جرقه میزند و صمیمانه در آغوش ملت تنتبدارشان از حرارت آتش خمپاره، توپ و سرب به زیبایی آرام و قرار میگیرد؛ مسرور میشوم. چقدر دیدنی و خاطرهانگیز که دوربینها، عاشقانه چهره تکتک آنها را همچون انوار تابان خورشید به منصه ظهور جهانیان میگذارند و میگویند شما برای ما همان قهرمانانی هستید که رفتید و قهرمان برگشتید.