نیروی پلیس در جنوب استرالیا، در کنار تخلفات جزئی و مشکلات خانوادگی عمده، در تکاپوست تا یک قاتل زنجیره ای را دستگیر کند. قتل جین گیدئون در شبه جزیره، «ساحلی به شکل ویرگول» در جنوب شرقی ملبورن، تعطیلات قریب الوقوع کریسمس را تحت الشعاع قرار می دهد و احتمال وجود یک قاتل زنجیره ای را پیش می کشد، چون هفته ی گذشته یک زن محلی دیگر به شیوه ای مشابه به قتل رسیده است. کارآگاه چال هالیس که به تازگی از سوء قصدی توسط همسر و معشوقش - که هردو اکنون در زندان هستند - جان سالم به در برده است از شهری دیگر وارد می شود تا این پرونده را در دست بگیرد، اما در همان بدو ورود، به وسیله ی یکی از زیردستان جوان جدیدش، گروهبان جان تانکارد، توقیف می شود. پم مورفی، دستیار افسرده ی تانکارد، الن دستری، کارآگاه فعال، و سایر افسران شبه جزیره مانند خرده مجرمانی که هر روز با آنها سروکله می زنند، زندگی خصوصی آشفته ای دارند. رابطه ی عاطفی با سردبیر یک هفته نامه ی زرد محلی، تساکین، کمی از دردسرهای چالیس برای تطابق با مأموریت جدید او و افسران محلی می کاهد، هرچند این رابطه نیز مملو از مشکلات حرفه ای و اخلاقی مربوط به حرفه اش است.
داستان دارای یک روایت کلی و چندین روایت مجزا و بعضاً شخصی ماموران پلیس است که در پایان به حل پرونده کمک میکند، داستان قوی هست و با منطق درستی پیش میره، شاید از اواسط داستان بشه حدس زد مظنون اصلی کیه ولی راه رسیدن پلیس به حل پرونده هم جالبه
3
یک قاتل سریالی باهوش، زنان جوان را هدف قرار داده و آرامش شبه جزیره را بهم زده است. کارآگاه ها هیچ سرنخی پیدا ندارند.
داستان خوبی است.
2
شخصیت پردازی نویسنده جوریه که از شخصیت همه پلیس های کتاب بدت میاد. پلیس های کتاب ادم های بی حوصله، هوس باز، حسود، مزاحم و ... هستند