این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولنیکف را روایت می کند که به خاطر اصول مرتکب قتل می شود. بنابر انگیزه های پیچیده ای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر می شود، می کشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته می بیند و آنها را پنهان می کند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف هرکس را که می بیند می پندارد به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون می رسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که به خاطر مشکلات مالی خانواده اش دست به تن فروشی زده بود، می شود. داستایفسکی این رابطه را به نشانه مهر خداوندی به انسان خطا کار استفاده کرده است و همان عشق، نیروی رستگاری بخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری به این حقیقت رسید.
کتاب کسل کننده، که اصلا اشتیاق آدم رو برای ادامه دادن کتاب جلب نمی کنه و کلا خالی از هیجان هست.اگه دنبال کتاب هایی هستید که شما رو مجذوب خودش کنه این کتاب هرگز در اون لیست قرار نمی گیره.البته این نظر منه
5
مثل همه آثار داستایوفسکی بی نظیر خیلی زود تمومش کردم چون نمیتونستم زمین بزارم
5
کتابی بی نظیر با روایت استادانه از جزئیات داستان.با صدای گرم ارمان سلطان زاده
5
هرچی درمورد این شاهکار بگم کم گفتم فوق العادس به نظر یک کتابیه که همه باید بخوننش
5
نمیدونم چرا اما بی اختیار جذب این کتاب میشم. ترجمه خوبی داشت.
5
خیلی عالی بود به همه خوندنشو پیشنهاد میکنم آدمو به تفکر وا میداره و عمیقه