در روزگاران قدیم در دشتی دور موشی زیرک و دانا در زیر درختی برای خود لانه ای داشت،اتفاقا ًدر همسایگی او نیز گربه ای زندگی می کرد.
این دو دشمنان قدیمی بودند زیرا گربه قبلاً موش های زیادی را شکار کرده بودو موشی نیز همیشه مواظب بودکه گرفتار گربه نشود.
در محل زندگی آنها حیوانات زیادی زندگی می کردند برای همین شکارچیان بسیاری برای شکار به آن جا می آمدند.
یک روز که موشی برای تهیه ی غذا از لا نه اش بیرون رفته بود، هنوز چند قد می دور نشده بود که دید گربه همسایه در تور یکی از این شکارچیان گرفتار شده است اول خیلی خوشحال شد، ولی همین که چند قدمی جلو تر رفت راسویی را دید که کمین کرده و قصد دارد او را شکار کند.