همین اعترافم به وداع با نظریهها را بهراستی جسورانه میپندارم، اما آیا آنچه ناگهان بر زبان جاری شود میتواند متهورانه باشد؟
دیگر علاقهای به نظریهها نداشتم، اما باز میتوانستم بگویم که محشرند. هر نظریه ساختمانی است با اتاقهای بسیار و چراغهای روشن در هریک. در همۀ اتاقها کسی میرقصد که تمامیِ نظریه را اختراع کرده است. هرگز خالق نظریهای را، نظریهپرداز نمینامیدم، زیرا میرقصد تا مورد توجه قرار گیرد. هرچند با نظریهاش، فقط میخواهد خود را اثبات کند، ولی ادعا دارد که نظریهاش قابلتعمیم است.