بسیاری گمان میکنند عدالت را میشناسند، اما واقعیت این است که افراد مختلف تصورات مختلفی از عدالت دارند و حتی اغلب تصوراتیک شخص از عدالت هم متناقض است، برای خیلی ها عدالت همان رسیدن به آرزوهاست، آنها نرسیدن به آرزوها را نشانهی بی عدالتی میدانند. برخی نیز جهانی شبیه رویاهای کودکانه را جهان عادلانه میدانند، جهانی که در آن همه اتومبیل، هواپیما، برج، خدمتکار و ... دارند. اینها بیشتر حسادت و خودخواهی و... است تا عدالت، تفکرات این گروه بزرگ دستاویزی جدی برای آنانی است که عدالت خواهی را یک بیماری میدانند.
اولین گام در راه عدالت خواهی شناخت عدالت است و عدالتیکی از مهمترین مسائلی است که بشر باید در مورد آن بطور جدی بیاندیشد.
گروه هایی وجود دارند که به دلایل مختلف اعتقادی به وجود عدالت ندارند آنها معتقدند در واقع قانون جنگل حرف اول و آخر را میزند و آرامش جنگل دلیل بر حکمفرما نبودن قانون جنگل نیست، عدالت خواهی نوعی احساساتی گری و کودکوارگی است و بزرگان جنگل به این بیماری دچار نمیشوند.
آنان با خود میاندیشند: "عدالت بیماری بازندگان است و از آنجا که همیشه اقلیت کوچکی برنده میشود و اکثریت مردم بازنده اند این بیمارییک بیماری همه گیر و همیشگی است که باید با آن ساخت و البته باید مراقب همدست شدن این بیماران بود. این بیماری بزرگ ترین خطر برای دموکراسی نیز هست پس باید مراقب نفوذ مدعیان عدالت در جمع اندک نخبگان بود، آنها به راحتی مردم را میفریبند و... از آنجا که عدالت معنای ذاتی ندارد نیازی به صداقت و... هم نیست، عدالت طلب بیمار است و باید از صحنه حذف شود حالیا با زبان نرم با بر چسب پوپولیست و کمونیست و... ویا با برخورد سخت".
میگویند عدالت تو به قیمت بی عدالتی دیگری ممکن است و در واقعیک بازی است، بالاخره کسی وجود دارد که هزینهی نمایش عدالت تو را میدهد؛ خانواده، دولتیا ...
-از متن کتاب-