دفتر اول
آتش
از من تمام مردم شهر تو بهترند
آن ناکسان که نام تو را هم نمیبرند
خاری شدم به چشم تو اما رقیبها
از دیدگاه تو گل باغ اند و سَرورند
گفتی فرشته باش به من، در تعجبم
دلدادگان تو که از ابلیس بدترند
خوبی، بدی برای تو فرقی نمیکند
دشمن و دوست هر دو برایت برابرند
این دوستان که بر سر بامت نشستهاند
وقت نیاز پشت به تو کرده میپرند
با من بگو که سنگ صبورت فقط منم
وقتی تمام مردم آبادی ات کرند
آتش گرفت دست من و کاغذ و قلم
زین گفتهها که داغ دلم را بیانگرند
- متن کتاب -