میهنپرستی همیشه بخشی از زندگی انسانها بوده است اما نظریهپردازان در پاسخ به اینکه آیا ناسیونالیسم همان میهنپرستی است یا نه دیدگاههای گوناگونی ابراز کردهاند.
ارنست گلنر ناسیونالیسم را گونهای متمایز از میهنپرستی میداند که در جهان مدرن نمایان و فراگیر میشود و در کتاب پیش رو به واکاوی ریشههای تاریخی و اجتماعی آن میپردازد.او زندگی بشری را به سه دوره اقتصادی: پیشا کشاورزی؛ کشاورزی؛ و صنعتی تقسیم و نقش فرهنگ و رابطه آن با دولت را در این سه دوره بررسی میکند. صنعتی شدن و پیدایش جامعه صنعتی از دیدگاه گلنر تحولی اساسی و یگانه در تاریخ بشر بوده است.
جامعهای که بدون رشد پیوسته، فراوانی و مهارتهای نوین نمیتواند ادامه پیدا کند و از این رو نیازمند یک فرهنگ والا و فرهیخته در چارچوب مرزهای ملی و یک سیستم آموزشی است تا دولت از طریق آن در کنار ترویج فرهنگ ملی در راستای ایجاد همگونی فرهنگی و احساس یگانگی اجتماعی بر آموزش و جامعهپذیری افراد جامعه تحت حاکمیت خود نظارت کند، و انسانهایی تراز جامعهی صنعتی یعنی همگون، باسواد و فرهیخته و بینام و نشان پرورش دهد. پیامد چنین سیاستهایی پدید آمدن ناسیونالیسم است که در آن بر همگونی و هماهنگی فرهنگی واحد ملی و واحد سیاسی تاکید میشود.به سخن ارنست گلنر پیوند دو سویه فرهنگ و دولت مدرن چیزی کاملا نو است و به طور گریزناپذیری از ضروریات اقتصاد مدرن سرچشمه میگیرد.....