خانهی پدری
سلام خانهی پدری
سلام بر تو ای یادگار قدیمی
که نیست دگر درین خانه دگری
صدای قدمهایتان چه دلنواز میآید
این درختان هم شما را به یادم میآورند
ثمرهی کاشت و برداشتتان نوش جانمان
که میآورد هر دم مهربانیهایتان را به یادمان
سکوت خانه دلم را میگیرد
کاش خدا این آههایمان را ببیند
امیدم به عکس و قاب عکسهایتان است
حال و هوای مسیرم حلقه بر نفسهایتان است
نفسها و تپشهایی که هنوز زنده هستند
میدانم که ارواح شادشان هنوز درین خانه هستند