در این داستان در جنگلی داخل یک کندو، زنبورعسل جوانی به نام «مایا» زندگی میکرد. یک روز ملکه زنبورعسلها «مایا» را صدا کرد و به او گفت که او دیگر بزرگ شده و زنبورعسل جوانی است که باید بین گلها بگردد و شیره گلها جمع کند. بعد هم با شیره آنها عسل درست کند.