آن سال، زمستانِ پُر برفی بود. برف چهارم، پنجم که حسابی بارید، همه جا را سفید پوش کرد و روی زمین یک وجب برف نشست. اهالی محلّه، صبح که از خواب بیدار شدند، دیدند برف همه جا را برداشته و چیزی جز برف دیده نمی شود. این بود که شال و کلاه کردند، پارو به دست گرفتند و روی بام ها رفتند.
- متن کتاب -