زبان را ببر
که سخن ما را چنین آواره کرد
من صدای سکوت قاضیها را میشنیدم
به هنگام له شدن غرور
زبان را ببر
چرا که سوگندهای دروغ
دارهای انسانیت ساخت
و کسی چه میداند از راستگویانِ بی ادعا
سوگندنخورده عزیز!
کمی ما را از حقیقت بگو
از افکت زیبای سکوت
در زمانی که تکنولوژی آدمها را غَرّه کرد
زبان را ببر
که صدای غیبت جهان را کر نمود
و کسی از تو چه پرسید
تو که آشنا نبودی چرا از غربتت نگفتند؟
آدمیان یکدیگر را غریبتر میکنند
به وقت بامدادی که ضامنی در جمع نیست
ما ضامنی نداریم
و امان از غربت که شاعران را ساخت
زبان را ببر
آنی که خود را خالق ما خواند
بی سخن میشنود