هر روز صبح، زنان دهکده با دوچرخههایشان، حدود دو کیلومتر را در جادۀ خاکی گلگونی میپیمایند، تا به بازار برسند و مواد غذایی و کالاهایی را که نمیتوانند پرورش دهند بخرند و محصولاتشان را بفروشند.
با کمک مترجم، از یکی از زنان پرسیدم که سفر هرروزهاش چقدر طول میکشد. با نگاهی تعجبزده، گفت: «هیچوقت دربارهاش فکر نکردهام.»
بیتفاوتیاش در آن لحظه من را متعجب کرد. راستش، به او غبطه خوردم. ما در دنیایی «توسعهیافته»، سبکی جنونآمیز از زندگی را شکل دادهایم که در آن، یک دقیقه هم نباید هدر برود.
بیستوچهار ساعتِ ارزشمندِ هر روز، به بستههای زمانی دهدقیقهای مؤثر تقسیم میشود. اگر بیش از ده دقیقه در مطب پزشک منتظر بنشینیم، بیقرار و عصبانی میشویم. اگر چاپگرهای لیزریمان دستکم پنج صفحه در دقیقه تحویلمان ندهند، کاسۀ صبرمان لبریز میشود، و مهمتر از همه همیشه باید به شبکۀ اینترنتی وصل باشیم. در تعطیلات هم از تلفنهای هوشمند و رایانههایمان دل نمیکنیم و آنها را هم با خودمان میبریم. در رستوران، ایمیلمان را باز میکنیم یا هنگام پیادهروی در پارک، حسابهای بانکیمان را بررسی میکنیم. نوجوانهایی که میشناسم و برخی از والدینشان، در ساعتهای بیداری و فراغت، دستکم هر پنج دقیقه یک بار گوشی هوشمندشان را به دست میگیرند. بسیاری از شبها، وقتی به خواب میروند، هنوز گوشی همراهشان روی سینه یا کنار تختخوابشان است.