شاید اکثر مردم، آدمهای باهوش و زیرک را بشناسند یا با آنها همنشینی داشته باشند. آدم باهوش فقط فردی نیست که در مدرسه شاگرد اول باشد. آدمهای زرنگ و دانا همیشه کتابهای غیر درسی مطالعه میکنند، کتاب برای آنها فرقی نمیکند که چه عملی باشد یا کتابهای داستان و حکایت و...
شاید تا الآن متوجه شده باشید که میخواهم در مورد چه کسی حرف بزنم یا در مورد چه کسی داستان بنویسم؟ من خودم چنین کسانی را دیدهام یا داستانشان را شنیدهام که نوشتهام، اما این داستان را خودم نوشتم برای عبرت گرفتن نسلهای حال و نسلهای آینده؛ پس به دقت این داستان را بخوانید.
در یکی از آبادیها که مردم زیادی زندگی میکردند و همهی آنها شغلهایشان یکی بود، مثل: کشاورزی، مرغداری و...
اما نه من اشتباه کردهام؛ اگر شما باهوش هستید، میدانید که همهی آدمها مثل هم نیستند؛ شاید شغلها یا قیافههایشان مثل هم باشد؛ اما بدانید که صورت زیبا تغییر میکند، اندام زیبا هم تغییر میکند اما آدم خوب، هیچ وقت و هیچ وقت تغییر نخواهد کرد.
در این ده داستان ما، یک پسر درسخوان و زرنگ زندگی میکرد، که عاشق درسخواندن بود. اسم او مراد بود...
-از متن کتاب-