«جودی بلوم» نویسندهی آثار تخیلی در فوریهی سال ۱۹۳۸ به دنیا آمد. بیشتر شهرت او به واسطهی کسب جایزهی «ملی آمریکا» در سال ۲۰۰۴ است که پیش از آن هیچ نویسندهی کودک و نوجوانی موفق به دریافت این جایزهی معتبر نشده بود. او تعداد زیادی رمان و داستان بلند برای کودکان و نوجوانان نوشته است و بیشتر بچههای جهان با نامش آشنا هستند. آثار «بلوم» رکورد فروشی نزدیک به ۸۰ میلیون نسخه را به دست آورده و به بیش از ۳۱ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. او که خود را کتابخوانی مشتاق در تمام طول زندگی توصیف کرده است، نوشتن را از سالهای نخستین دبستان آغاز کرد. البته او جوایز دیگری همچون جایزهی سازمان کتابخانههای آمریکا، جایزهی مارگارت ادوارد و... را نیز کسب کرده است. در مورد این داستان: مارگارت سایمون که حدودا دوازده ساله است، عاشق موی بلند، ماهی تن، بوی باران و چیزهای صورتی رنگ است. او که از نیویورکسیتی به حومه شهر نقل مکان کرده و نگران جور شدن با دوستان جدیدش است. در اولین دیدار و صحبت کردن در یک کلوپ با این دوستان، وارد عرصهی جدید زندگی خود میشود. اینجاست که مارگارت با خوشحالی احساس وابستگی به آنها میکند، اما هیچیک از آنها نمیتوانند باور کنند که مارگارت هیچ ایده و عقیدهی خاصی ندارد و مارگارت هم نمیتواند این حقیقت را بگوید که او میتواند هر چیزی را که در ذهنش است به آنها بگوید، مثلا درد دل کردن با خداوند.
یکی از شرایط عضویت در این گروه صداقت داشتن و خجالت نکشیدن است. در واقع در این داستان بلوم دغدغههای دختران نوجوان در سن بلوغ و شیوه برخورد با مشکلات را به خوبی بیان میکند، دغدغههایی که معمولا هیچگاه در موردشان حرفی زده نمیشود.
مارگارت، بانمک و اصیل است و افکار و احساساتش به خوبی بخش عمدهای از شخصیت او را نشان میدهد.