سه هنرمند به نامهای مریم، هیلدا و کنیون و دوست ایتالیاییشان دوناتلو در حال بازدید از یک گالری هنری در رم هستند. آنها از اینکه یکی از مجسمههای مرمری گالری (فان(۴) پرکسیتلیز(۵)) شباهت عجیبی با دوناتلو دارد شگفتزده میشوند. هیلدا و کنیون آمریکایی هستند، مریم شخصیتی مرموز دارد و فکر میکنیم اهل آلمان باشد؛ دوناتلوی جوان نجیبزادهای ایتالیایی است. دوناتلو عاشق مریم است اما مریم او را به چشم یک پسربچه میبیند. کنیون به هیلدا علاقهمند است اما هیلدا علاقهای به او ندارد. وقتی در حال ترک گالری هستند هیلدا مریم را صدا میکند و با نشان دادن مردی که از پشت ستون آنها را نگاه میکند به آهستگی میگوید: «مدلت آنجا ایستاده»
چندماه پیش این چهار دوست به دیدن گوردخمهٔ کالیکتوس یکم رفتهبودند و در میان دالانهای باریک مریم را گم کردند...
-از متن کتاب-