روزی روزگاری مرغ ماهیخواری به اسم هِنری به همراه خانواده اش در کنار یک دریاچهی بزرگ زندگی میکردن.
هنری مثل هر مرغ ماهیخوار دیگهای پاهای بلند و منقار تیزی داشت، برای همین به راحتی میتونست توی آب راه بره و هرچقدر که میخواست ماهی شکار کنه.
اما یک مشکل وجود داشت بچهها…
پرنده کوچولو نمیتونست تعادلش رو حفظ کنه و توی آب بایسته و خب…! این درحالی بود که بقیهی دوستهاش میتونستن برای مدت طولانی روی پاهاشون صاف بایستن.
بعد همونطور بیحرکت و با گردنهای کشیده، برای شکار یک ماهی، مارمولک یا قورباغهی خوشمزه منتظر بموندن تا هرطوری که شده شکم گرسنهشون رو سیر کنن.