رفتن به دانشگاه دنیسون یکی از بهترین تصمیماتی بود که در زندگیام گرفتم. با وجود اینکه هنوز هم اسمم در انتهای فهرست بچههای جدیدالورودیِ دانشگاه بود، اما توانستم جایی را در تیم بیسبال دانشگاه به دست آورم و از این بابت به شدت هیجان زده بودم.با وجود آشفتگیهای سالهای دبیرستانم،بالاخره توانستم به یک دانشجوی ورزشکار تبدیل شوم. توقع نداشتم که به این زودیها بازی در تیم بیسبال را شروع کنم، بنابراین تصمیم گرفتم که به زندگیام نظم بیشتری بدهم و روی همین موضوع تمرکز کردم. وقتی دوستانم تا دیروقت بیدار میماندند و با بازیهای ویدیویی وقتشان را میگذراندند، من عادتهای زود خوابیدن را در خود پرورش میدادم و هرشب زودتر به رختخواب میرفتم.در فضای شلوغ و پلوغ و به هم ریختهی خوابگاه دانشگاه،من همیشه اتاقم را تمیز و مرتب نگه میداشتم.این اصلاحات کوچک و جزئی به نظر میآمدند، اما با همین کارها احساس میکردم که کنترل بیشتری روی زندگیام دارم.اعتماد به نفسم را دوباره به دست آورده بودم و این باور و اعتماد در حال رشد به کلاس درس هایم نیز رسید.چون عادتهای درس خواندنم را بهتر کرده بودم توانستم در همان سال اول که برای بسیاری دانشجویان درس خواندن مشکل است بهترین نمرهها را از درسها بگیرم.