راوی جوان داستان این رمان پس از سالها تحصیل در اروپا به روستای خود در کرانهی رود نیل بازمیگردد. سال ۱۹۶۰ میلادی است و او مشتاق است تا در شکلگیری زندگی پسااستعماری در کشورش نقشی داشته باشد. او غریبهای را در میان چهرههای آشنای دوران کودکی اش میبیند: مردی اسرارآمیز به نام مصطفی سعید. مصطفی، به راوی اعتماد میکند و داستان زندگی خود در لندن، موفقیتهای درخشانش به عنوان یک اقتصاددان و ماجرای روابط مشکلآفرین و رسواکنندهاش با زنان اروپایی را برای او تعریف میکند. اما معنای واقعی این اعترافات شوکه کنندهی مصطفی چیست؟ این شخصیت به شکلی غیرمنتظره و بدون توضیح ناپدید میشود و راوی را در برزخی میان اروپا و آفریقا، سنت و مدرنیته و گناهکاری و بیگناهی رها میکند.
داستان مرد عرب و موقعیت زن عرب که در قالب انسان از فرنگ برگشته و راه گم کرده، بیان می شود. داستانی که بیشتر آن یا در روستایی کوچک در سودان و حاشیه رود نیل می گذرد یا در لندن و خاطرات چگونه زن و دختران انگلیسی را به اوج شهوت و خودکشی رساندن.