یکی بود، یکی نبود. در یک روستای زیبا و آباد، کرّه الاغی همراه با مادرش زندگی میکرد. کرّهالاغِ قصّهی ما خیلی بهانه گیر و لج باز بود، نه به حرف مادرش گوش میکرد و نه مثل کرّهالاغ های دیگر روستا، به صحرا میرفت تا کار کند. او فقط بهانه میگرفت و غُر میزد.