داستانهای مجموعهی «رگ» با تمام تفاوتهایشان، شباهتی ظریف و پنهان باهم دارند؛ شباهتی که حتی نمیتوان با قطعیت گفت خودآگاه بوده است. این شباهت در انتخاب شخصیتها به چشم میخورد. غالب شخصیتهای داستانهای این مجموعه بیمارند. شخصیت اصلی داستان «قطرههای آب» در کنار نقص جسمانیاش ـ لکنت زبان ـ نمیتواند از لحاظ روانی سالم باشد و اینهمه قتل انجام دهد. مرد داستان «عقیم» بزرگترین ضعف جسمی ممکن برای یک مرد را دارد و در پی شکی زنش را میکشد. زن داستان «چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد» صداهایی میشنود که دیگران نمیشنوند و این به فاجعه منتهی میشود. شخصیتهای «کابوی تنها»، «انگار فارغ شده باشد» و «کوچهی تاریک کابوس» هم هر کدام درگیر تن و روان بیمار خود هستند.
«از اعماق» نام کتاب دیگری از همین نویسنده است که بعد از این مجموعه داستان منتشر شدهاست.