نزار قبّانی در مارس ۱۹۲۳ در محلّۀ «المِئذنه» و دریکی از خانههای بزرگ و قدیمی دمشق متولّد شد. پدرش توفیق القبّانی دارای کارخانۀ قنادی و یکی ازتاجران سرشناس محلّه بود؛ در جنبش ملّی فعالیت میکرد و زندگی و ثروتش را وقف وطن کرد. عمویش ابو خلیل قبّانی شاعر، مؤلف، آهنگساز و بازیگر ماهری بود؛ و نزار از او چیزهای بسیاری آموخت. نزار دربارۀ دوران کودکیاش میگوید: «در آن دوران هر اسباب بازی زیبایی را واژگون میکردم تا ناشناختههایش را بشناسم. در آغاز به نقّاشی پرداختم. از پنجسالگی تا دوازده سالگی در دریایی از رنگها زندگی میکردم. بر روی زمین و بر دیوارها نقّاشی میکردم و به دنبال شکلهای تازهای بودم. آنگاه به عالم موسیقی روی آوردم. نقاشی و موسیقی برای ورود به سوّمین مرحله - یعنی شعر - دو عامل مهم به شمار میروند. من از خانوادهای هستم که شغل آنها عاشقی است. عشق با کودکان این خانواده زاده میشود همانگونه که شیرینی با سیب متولّد میشود. وقتی به یازده سالگی میرسیم عشق میورزیم و دردوازده سالگی دلتنگ میشویم و در سیزده سالگی از نوعاشق میشویم و در چهارده سالگی از نو دلگیرمیشویم! در خانوادۀ ما هر طفلی در سن پانزده سالگی پیر سالخوردهای است و در کار عاشقی صاحب طریقهای. پدر بزرگم چنین بود. پدرم نیز چنین بود؛ و برادرانم - معتز ورشید و صباح - هم چنین بودند».
نزار در سن پانزده سالگی خواهر بزرگش وصال را ازدست داد. او به خاطر شکست در عشق خودکشی کرد! مرگ وصال و سپس مرگ مادرش برای نزار ضربۀ بزرگی بود....
-از متن کتاب-