ژاک رانسیر، فیلسوفِ معاصرِ فرانسوی که شیفتهی ادبیات و سینما نیز هست، در این کتاب به سراغ بلا تار رفته. برای او هم مسجل بوده که قرار نیست به خوانندهیِ احتمالیِ این اثر سینمای بلا تار را با دادههایی کاملاً مشخص بشناساند. تنها ایدههایی از فیلمهای او گرفته تا جهانی تازه بنا کند از نگاه این کارگردان به دنیای ما آدمها. بیمقدمه رفته سراغِ خودِ فیلمها. میداند که بینندهی بلا تار باید دغدغه داشته باشد و میداند کسی که به امیدِ یافتنِ پاسخهایِ احتمالی برای سؤالهایی که با دیدن این فیلمها ذهنش را درگیر کردهاند، به سراغ این کتاب میآید، تکلیفش با خودش و سینمای بلا تار روشن است. پس بهتر آن است که با چشمپوشی از نوشتن مقدمهای «روشنگر» دربارهیِ رویکردهایِ فرمی و محتواییِ سینمایِ بلا تار، خواننده را دچار دوگانگی نکنیم. خیلیها خیلی چیزها دربارهیِ فیلمهایِ بلا تار نوشتهاند. اما در اینجا رانسیر با دنیای بلا تار سروکار دارد نه با فیلمی خاص؛ دنیایی که در آن باران حاکم است، سوز باد و سرما را روی گونهها میشود حس کرد، آدمها منزویاند و گوشهگیر و شاید بهتزده؛ همهچیز رو بهسوی سکون دارد و سکوت و فراموشی و خاموشی.
با این حال، برای آن خوانندهای که قرار است با خواندن این کتاب واردِ دنیایِ تار شود، پیوستی دربارهی زندگی و آثار این سینماگر آورده شده است.