روزی روزگاری، در زمانی نه چندان دور از برای آنانی که رشتهی خاطرشان دراز است، و در جایی نه چندان دور از برای صاحبان پاهای دراز، دهکدهای وجود داشت که آن را وتن بزرگ میخواندند،زیرا از وتن کوچک که کمی پایینتر در میان درختان قرار داشت،بزرگتر بود، اما این دهکده چندان هم بزرگ نبود هر چند در آن زمان هنوز پر رونق بودو جمع قابل ملاحظهای از مردمان در آن زندگی میکردند و به رسم همیشگی،برخی خوب، برخی بد، و برخی کمی خوب و کمی بد بودند...
از خالق داستان ارباب حلقه ها کمی دور بود داستان ضعیف ولی باز معلومه یا تو جوونی نوشته یا صرفا برای سرگرم کردن- ولی بازم از خیلی داستانا بهتره و ارزش گوش دادتش رو داشت